آدمی را تصور کنید که تمامی طول زندگی اش را در منطقه ای میان کوه های برافراشته گذرانده و مرز و افق دیدش بلندای کوه هاست. گادامر او را این گونه توصیف می کند که از مسافران قصه های ضد و نقیض از شهری بزرگ فراسوی کوه ها شنیده است، شهری که هرچه هست، فوق العاده و حیرت انگیز، یا ترسناک و غیر قابل پیش بینی، دنیایی است متفاوت. تا روزی تصمیم به سفر می گیرد، بر لبه ی مرزهایی که تمام زندگی اش نهایت افق دیدش بودند می ایستد و برای اولین بار فراسوی آن را می بیند.
افق باورها و ذهنیت هایمان مرزی است که فراسویش تمام حقایقی قراردارد که از آن بی خبریم. گاهی برای یافتن حقیقت، مرزها را باید بالا و پایین کرد و گاهی در دل آن می شود جور دیگر دید.
در مجموعه یک در سه، کارین این جور دیگر نگاه کردن را در دیگرگون شدن یک شکل و صورت واحد تجربه کرده است. قطعه ها همه با یک تناسب، هر بار یک جور و یک شکل تا شده، خم شده، بالا رفته، اوج گرفته و به خط و رنگ تازه ای در آمده اند؛ انگار که آن شکل ساده، حالا با بازیگوشی، هر لحظه شگفت انگیز و اغواگر در افق و احوال دیگری است.
You are currently using an older browser that can only display a basic version of this website.
Please upgrade or use an alternate browser to see the full version.