تصویر شهر در ذهن ساکنان آن، از لابهلای فضاها، خیابانها، کوچه پس کوچهها، بناها و جزئیات اغواگرش است که شکل میگیرد. بخش زیادی از این فضاها پیش از آن که ما ساکن این شهر باشیم بودهاند و خاطرات و گذشته شهر را ساختهاند. اما در تهران در اندک زمانی بخش زیادی از این گذشته معاصر، جای خود را به فضاها و بناهایی داد که نه لزوما پیوندی با گذشته داشتند و نه سخنی از آینده میگفتند، بلکه راوی حالی آشفته بودند.
در جریان طراحی یک بنا در حوالی میدان فردوسی و در تلاش برای کشف نشانهها و سرنخهایی از هویت معماری محله، توجهمان به الگوهای متنوع و تکرارشونده نردههای بناهای دهه چهل و پنجاه جلب شد. بالا و پایینشدن در خیابانهای تهران به ما میگفت در این دوره، در هر گوشه شهر که بنایی ساخته میشد، جایی برای این نردهها هم بود. انگار دستی فلزی، اما نه سرد، فضاهای مختلف شهر را به هم پیوند میزد. نردهها فضای بیرون و درون را آشتی میدادند، با انعکاس برق چشمهایی که از خانه بیرون را نگاه میکند یا گرمی لحظهای که نگاه عابری با حجم زندگی جاری در خانه گره میخورد. الگوهایی که در این نرده ها میبینیم بیشتر هندسیاند. این شاید تلاشی بودهاست برای باززندهسازی علاقه سنت فرهنگی ایرانیان به هندسه. علاقهای که در آن سالها، نقش و نگار جدیدی را رقم میزد و راه زمانه خود را میرفت.
داستان این نردهها، روایت حال ما از پرسه در شهری است که در آن زندگی میکنیم؛ شهری که هست، زنده است ولی نیمه جان. نه آن شهری است که باید باشد و نه آن شهری است که دوست داشتیم باشد. روایتی است که هرچند در دل راویان آن زمزمهای غمناک است، ولی میخواهد از امید بگوید.
مجموعه "مرگ مکرر"، داستان خیره ماندن چشمها در امتداد قصههای جاری در خاطرهی این نردههاست. همان طور که شهر ذره ذره از دل روزهای سخت و سیاه و آن اندک لحظههای پاکی و امید ساخته میشود، لایه لایه شکل میگیرد، کامل میشود و با زمان به پیش میرود و به فرصت ما برای زندگی چیزی کم/زیاد میکند، این مجموعه هم تمامشده نیست؛ قرار است در زمان شکل بگیرد، از روزها و نگاههای ما ساخته شود و پیش برود. قطعههای پیش رو، لایه اول از این تجربهاند.
http://carinjewellery.com/fa/collection/12-Constant-Death
You are currently using an older browser that can only display a basic version of this website.
Please upgrade or use an alternate browser to see the full version.